سیمای زنی که همیشه منتظر رسیدن کسی بود… | پایگاه خبری صبا
امروز ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۴۱
یادداشتی برای زنده‌یاد لی‌لیت تریان؛

سیمای زنی که همیشه منتظر رسیدن کسی بود…

منصور فروزش فیلمساز جوان در یادداشتی به سابقه آشنایی خود با لیلیت تریان هنرمند مجسمه ساز که به تازگی درگذشته است پرداخت و خاطراتی از این هنرمند شاخص روایت کرد.

قصقصق

به گزارش خبرنگار صبا، لیلیت
تریان مجسمه ساز، نقاش و هنرمند پیشکسوت ایرانی،
پنجشنبه
شانزدهم اسفند ماه ۱۳۹۷ در هشتاد و هشت سالگی و در تنهایی درگذشت. به همین بهانه منصور فروزش نویسنده و فیلمساز در یادداشتی به سابقه آشنایی خود با این هنرمند و جایگاه هنری وی پرداخته است.

متن یادداشت بدین شرح است: «با لیلیت
تریان زمانی که می خواستم فیلمی دربارۀ مجسمۀ های شاه بسازم آشنا شدم. سراغ هر
مجسمه سازی می رفتیم آدرس او را به عنوان دانای کل موضوع مستند به ما می دانند. اولش
فکر می کردم احتمالا با شخصی مواجه خواهم شد که به خاطر جایگاهی که دارد زیاد نشود
با او دوست شد اما تمام تصوراتم از همان دیدار اول در کارگاه کوچک که از قضا خانۀ
پدری اش هم بود تغییر کرد.

اولین بار زمستان سال ۹۱ بود که برای مصاحبه به دیدنش
رفتم و همین سرآغاز ملاقات های بییشتر و سر زدن های گاه و بیگاه من و دوستانم به
او شد. با اینکه بیش از نیم قرن فاصلۀ سنی میان ما بود اما آنقدر مهربان بود که می
شد ساعت ها با او حرف زد از هر دری. از خاطراتش با مجسمه سازی، دانشکدۀ هنرهای
زیبا و مدرسۀ بوزار در فرانسه تا ایده هایش راجع به کارهایی که انجام داده بود و
یا در دست انجام داشت.

همیشه پشت نگاه مظلوم و با وقارش غروری نهفته بود که نمی
توان آن را به جایگاهش در مجسمه سازی ایران نسبت داد، اما می شود در لابه لای آن
غرور زنانه اش دخترکی تنها را دید که در روزهای سال های ۱۹۵۰ در کوچه های پاریس به
سمت مدرسۀ هنر می دوید تا عنوان اولین زن مجسمه ساز ایرانی را خواسته و یا
ناخواسته به دوش بکشد.

اصالتی ارمنی داشت، اما وقتی از ایران و هنر ایران حرف می
زد نمی توانستم ردی از غیر ایرانی بودنش بیابم. سرمایه اش را شاگردانش می دانست؛
شاگردانی که در طول بیش از نیم قرن در کنار او یاد گرفته بودند چطور قالب های کچی
و ریخته گری برنز را آنگونه که باید انجام دهند.

روراستی و صداقتش آنگونه بود که
می گفت زمانی که به آنها دستور داده شده بود تا برای شهری کوچک در ایران مجسمۀ شاه
بسازند با این کار مخالفت کرده بود چون در آن شهر دیده بود که مردم کمترین امکانات
زندگی را هم نداشتند و همین مخالفتش باعث توقف نصب مجسمه در شهرهای کوچک و محروم
شد.

ارتباطش با جامعۀ ارامنه ایران، ارتباطی از دریچۀ هنر بود، بر دیوار خانه اش
نقاشی ای نصب بود از یکی از اجدادش که روزگاری پیشوایی مذهبی بوده است. او هیچگاه
او را ندیده بود اما در نوجوانی در رویایی صادقه او را در خواب «زیارت» کرده و
تمثالش را نقاشی کرده بود. همیشه می گفت مادرش به او می گفته نقاشی شباهت زیادی به
آن شخص دارد. در میان حرف هایش راجع به این اتفاق، روحانیتی عرفانی نهفته بود و
خبر از اعتقاد قلبی اش به میراث خانوادگی اش می داد.

از دیگران هیچگاه چیز بدی
نگفت و گلایه ای نکرد. تنها بود، تنها زندگی می کرد و هرگاه پیشش می رفتم می
فهمیدم که انگار منتظر دیدار و یا تماسی از کسی یا شاگردی بوده است. دیدارش برای
من برکت بود، خانه اش فقط چند کوچه با خانۀ من فاصله داشت، حتی یکبار برای خرید
کاغذ به بازار تهران رفتیم و وقتی از او خواستم تا وسایلش را بگیرم، با تشر و غیظی
سرشار از طنز و مهربانی گفت: «تو چرا اینارو بگیری مگه خودم نمی تونم؟». حالا ۲
روز از درگذشت زنی بر من می گذرد که هرگاه به او فکر می کنم سیمای زنی سرشار از
امید، قدرت، علم و مهربانی در مقابل چشمانم پدیدار می شود. زنی که هرگاه زنگ خانه
اش را می زدم احساس می کردم ساعت ها منتظر آمدن کسی برای سخن گفتن از گذشته ها
بوده است.»

تریان در مدرسۀ عالی هنر پاریس در سال
های ۱۹۵۰ تحصیل کرده بود و دوباره به ایران بازگشته بود. به دلیل آنکه اولین زن
مجسمه ساز ایرانی بود به او لقب «مادر مجسمه سازی ایران» داده اند. پدر و مادرش
ارمنی تبارهایی هنردوست بودند که لیلیت را برای تحصیل در هنر تشویق می کردند. او همیشه
از نقش مادر در گرایشش به تحصیل در هنر سخن می گفت و روحیۀ قوی و پشتکارش را
وامدار پدر می دانست. پیش از انقلاب علاوه بر تدریس در دانشکدۀ هنر، مسئول کمیسیون
ساخت و تصب مجسمه وزارت فرهنگ و هنر را بر
عهده گرفت و مجسمه سازی شهری در ایران را سامان و ترتیبی در خور داد. او در سال
های بازگشتش به ایران در خانۀ پدری در یکی از کوچه های خیابان شریعتی تهران کار و
زندگی می کرد و به تدریس مجسمه سازی و ساخت آثار هنری مشغول بود.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است